انتخاب بهتر - تئوری انتخاب (دکتر علی صاحبی)
کد : 6622-6541      تاریخ انتشار : ۱۳۹۹ پنج شنبه ۲۳ مرداد تعداد بازدید : 5668

مقالات موسسه بین المللی

ایده‌ال گرایی روی کشتی به نام واقعیت
در کسب و کار، نیروهای مبارز اغلب از طرزفکر ها و یا خلق و خوی شخصیتی متفاوتی برخوردار هستند که در چارچوب خود کسب و کار وجود دارند. حریفان در یک مبارزه تجاری ممکن است خود را با نامها و عناوین مختلفی بشناسند. افراد خارج از این مبارزه، نامهایی مانند "سنتگرایان" در مقابل "غیرسنتگریان" و یا "گروه صاحب قدرت" در مقابل "گروه خواهان قدرت" را برای آنها انتخاب میکنند. با اینحال من معتقدم بهترین اصطلاح برای این گروهها "واقعیت گرایان" و "ایده آل گرایان" میباشد.

اصول تئوری انتخاب و واقعیت درمانی اعمال شده در محیط کسب و کار، مدیریت سرنخ ها را ایجاد میکند. مدیریت سرنخ اعمال شده در محیط کسب و کار، یک سازمان کاری خوب ایجاد میکند که سرآمد دیگر سازمانهاست. مشکل جاری برای بسیاری از محیطهای کسب و کار، مشکل موجود بین افرادی  است   که از شیوه انجام کارها و مسیری که محیط کسب و کار دارد طی میکند و محصولات/خدماتی که محیط کسب و کار تولید میکند راضی هستند در مقابل افرادی که معتقدند محیط کسب و کار باید در تغییر کردن پیشرو باشند. 


جنگها تنها در میادین خونین ، در چمن سبز زمین فوتبال، و یا زمین مربع شکل رینگ بوکس اتفاق نمی افتند. افرادی که مشغول جنگ هستند گهگاه بواسطه رنگ یونیفرمشان و یا اسلحه شان شناسایی نمیشوند. برخی جنگها در دفاتر اجرایی و جلسات هیئت مدیره محیط های کسب و کار اتفاق می افتد. در این درگیریهای تجاری، هر مبارز معمولاً اینطور استدلال میکند که تنها خواسته اش انجام کاری است که برای شرکت بهتر است و تمایلات خود در جهت انجام کاری که برای نفع شخصی او بهتر است را مخفی میکند. با اینحال این جنگها نیز بنابر همان دلایل رخ میدهند و اهداف آنها هم مشابه جنگهای دیگر است. دلیل وقوع تمامی جنگها کنترل است. هدف از انها کسب پیروزی، و هدیه ای که آن پیروزی به ارمغان میآورد میباشد.


در کسب و کار، نیروهای مبارز اغلب از طرزفکر ها و یا خلق و خوی شخصیتی متفاوتی برخوردار هستند که در چارچوب خود کسب و کار وجود دارند. حریفان در یک مبارزه تجاری ممکن است خود را با نامها و عناوین مختلفی بشناسند. افراد خارج از این مبارزه، نامهایی مانند "سنتگرایان" در مقابل "غیرسنتگریان" و یا "گروه صاحب قدرت" در مقابل "گروه خواهان قدرت" را برای آنها انتخاب میکنند. با اینحال من معتقدم بهترین اصطلاح برای این گروهها "واقعیت گرایان" و "ایده آل گرایان" میباشد.


به زبان فلسفی، "واقعیت گرایی" و "آرمان گرایی" نامهای دو عنصری هستند که حقیقت را در رئوس مطالب اصولگرایان قرار میدهد. با اینحال من بشکل فلسفی این واژه ها را بکار نمیبرم، بلکه بعنوان مشخصه های دو نیرویی که در بالا ذکر شدند از آنها استفاده میکنم. من معتقدم اینکه چه میزان این دو خلق و خو بتوانند در کنار هم کار کنند، میزان موفقیت و یا شکست و یا کیفیت محیط کاری مشخص خواهد شد. معمولاً تشابهاتی بین ایده آل گرایان با جوانان و واقعیت گرایان با بزرگترها وجود دارد. در حالیکه سن میتواند یک فاکتور باشد، باید خاطرنشان کنیم که ایده آل گرایان و واقعیت گرایان را میتوان در تمامی رده های سنی یافت. بسیاری از اوقات خلق خو بواسطه سن افراد شکل نمیگیرد بلکه بواسطه مدت زمانی که او در محیط کسب و کار حضور داشته است ایجاد میشود.


اگرچه از اصول کلی در مورد ماهیت بشر استفاده میکنم، بیاد داشته باشید که افراد کمی "ایده آل گرایان" محض ویا "واقعیت گرایان" محض میباشند. همانطور که یک نویسنده گفته است "تقریباً تمامی اصول کلی در رابطه با ماهیت بشر، بدون توجه به اینکه تا چه حد رایج و آشنا میباشند... واقعیتهایی انکارناپذیری نمیباشند؛ در بهترین حالت خود تنها فرضیات هستند." فرضیه ای که من دارم اینست که بیشتر افراد ترکیبی از این دو خلق و خو هستند. حتی در این صورت، افراد کمی نسبت مساوی از این دو خلق وخو را خواهند داشت. در بیشتر افراد یکی از آنها پررنگ تر است و بنابراین میتوان آنها را واقعیت گرا و یا ایده آل گرا دانست. بعلاوه کارگری با خلق و خوی ایده آل گرا ممکن است مجبور شود در یک محیط کاری واقعیت گرا مشغول به کار شود و بالعکس. این دو خلق وخو در بدترین حالت خود ممکن است انقدر به رقابت بپردازند که جنگی را در محیط کسب و کار ایجاد کنند. در بهترین حالتشان میتوانند با هم همکاری کنند تا رشد و موفقیت را برای محیط کسب و کار خلق کنند.


این دو گروه دیدگاههای تجاری متفاوتی نسبت به محیط کسب و کار دارند. یک دیدگاه تجاری، دیدگاه دنیای باکیفیت است که افراد نسبت به ویژگیهای ساختاری کسب و کار از جمله ماموریت، پایگاه منابع، روش های عمل استاندارد، تسهیلات، جریان برقراری ارتباط و نحوه اعمال اقتدار که از طریق تجربه و انتظاراتشان مشاهده میشود دارند. وقتی افراد مختلف دیدگاههای تجاری متفاوتی دارند، این تفاوتها میتواند زمینه ساز ناآرامی، سوتفاهم و خصومتی که میتواند درگیری موثر شغلی، روحیه و اثربخشی سازمان را مختل کند باشند. هدف این مقاله توصیف این دیدگاه ها و تفاوتهای موجود بین آنها، از آنجا که آنها با هم مرتبط هستند مطرح کردن ماهیت تعارضات ذاتی موجود در آنها، و مطرح کردن این موضوع که چرا برای آنها کار کردن کنار هم همیشه سخت و دشوار است حتی اگر با این کار یکدیگر را و محیط کسب و کار را تقویت کنند. 

 


ایده آل گرایان تلاش میکنند تا یک سازمان را بهتر و بهتر کنند در حالیکه دسته دیگر از نحوه انجام کارها راضی هستند. ایده ال گرایان محیط کسب و کار را به همان شکلی که باید باشد می بینند. ایده آل گرایی در او با خواندن کتاب، حضور در سمینارها و مدارکی که کسب کرده است بوجود آمده است. او یک تصویر دنیای باکیفیت از سیستمی دارد که دنیای واقعی بازنمود آن نمیباشد. دنیای واقعی میتواند به دنیای باکیفیت شبیه تر شود اگر تمام افراد حاضر در سازمان تمایل داشته باشند آنچه برای تغییر ماهیت سازمان به سازمانی کارآمدتر و موثرتر لازم است را انجام دهند. از نظر یک ایده آل گرا، ساختار سازمانی محیط کسب و کار، مقدس نیست. همزمان با تغییر زمان و شرایط میتواند و باید تغییر کند. شعار یک ایده آل گرا اینست "اگر نشکسته است، آنرا بشکن". با اینحال او پیشنهاد نمیکند که این شکستن بدون هدف و جهت صورت گیرد. هدف و جهتی که این شکستن و بازسازی در آن اتفاق می افتد، از ارزیابی کامل سازمان و تغییرات پیش بینی شده ای که نتیجه ی این ارزیابی هستند نشات میگیرند. متاسفانه این ایده آل گرایان هستند که بیشتر این ارزیابی ها را انجام میدهند. این ارزیابی را میتوان از طریق یک مطالعه رسمی انجام شده در زمان سپری شده در محیط کسب و کار انجام داد. اگر یک مطالعه رسمی است، معمولا تنها به این دلیل امکان انجام شدن دارد که محیط کسب و کار مدیر عامل جدیدی که قدرتِ صدور دستور انجام چنین مطالعاتی را دارد به خود دیده است. محیط کسب وکار، رهبری جدید دارد که از قدرت و اختیار کافی برای رساندن محیط کسب و کار به جایی که باید باشد برخوردار است، و افرادی که مایل نیستند با دستورات مدیریت همراه شوند، میتوانند خود را به بخش دیگری از اداره منتقل کنند. در چنین شرایطی پیشنهادات ارائه شده در این مقاله کاربردی نخواهند داشت.


موقعیتهای دیگری وجود دارد که در انها چنین مطالعاتی بدلیل حضور رهبری جدید انجام شده است، ولی در آنجا رهبری قدرت محدودی دارد و باید با سهامدارانی که قدرت و نفوذ زیادی را اعمال میکنند کار کند. اگر مطالعات در درجه اول توسط یک رهبر ایده آلیست جدید و تیم گلچین شده ازایده آل گرایان انجام شود، نتایج آنگونه که او تصور میکند از اب در نخواهد آمد. با وجود تمام احتمالات، زورآزمایی برای تعیین اینکه چه کسی قدرت واقعی را در دست خواهد داشت در آینده مشخص خواهد شد، همانطور که کیرسی و بیتس نوشتند "یک رهبر تا جایی رهبر است که پیروانی داشته باشد."


در بسیاری از شرایط، اگر نه در بیشتر آنها، ارزیابی، قالب بسیار غیررسمی دارد که حول کولر آبی و یا در طول زمان ناهار توسط ایده آل گرایانی که پایین نردبان دفتر اجرایی ایستاده اند شکل میگیرد. ایده آل گرایان مایلند تا این ناامیدی ها را با یکدیگر در میان بگذارند همانطور که برداشتهای خود در مورد ضعف و ناکارآمدی محیط کسب و کار و سیاست های جاری آن را با هم در میان میگذارند. آنها در حسرت بدست آوردن فرصتی برای باشتراک گذاشتن ایده ها و دیدگاههای خود با دارندگان قدرت هستند و زمانیکه فرصت انجام این کار به آنها داده شود، احساس میکنند ایده هایشان دیده و پذیرفته خواهد شد چرا که ایده های بزرگی هستند، در صورتیکه رد خواهد شد. یک ایده آل گرا اینطور بیان میکند  "من با رئیسم ملاقات کردم، راجع به پیشنهادم با او صحبت کردم و او به من (با لحنی بسیار خوب) گفت نمی دانم داری راجع به چه صحبت میکنی. سپس برای من چندین فرایندی که با شغل من مرتبط است و از آنها بی خبرم را توضیح داد (راستش مطمئن نیستم که او اصلاً درک درستی از این موضوع دارد یا نه).احساس کردم ناامیدی ام دوباره سر برآورد. بعلاوه مدیر با وجود ابزار مخالفتم، تصمیم اصلی را گرفته است."


ایده آل گرایان بواسطه میل به تغییر سازمان با هدف بهتر و کارآمدتر کردن آن، انگیزه میگیرند. انها با بلاسکو وقتیکه نوشت "اگر قصد دارید زنده بمانید ... باید تغییر کنید" موافقند. با اینحال خود را در حالی می یابند که با گروهی از واقعیت گرایان مواجه میشوند که هیچ نیازی به تغییر نمیبینند و تصویرِ ایده آل گرایان در مورد اینکه محیط کسب و کار باید به آن شکلی که باید تبدیل شود را رد میکنند.   
چرا؟ چون محیط کسب و کار کشتی بنام واقعیت است و کاپیتان آن واقعیت گرایان هستند. پیش از آنکه ایده آل گرایان بتوانند تغییری ایجاد کنند، باید درک کنند واقعیت گرایان از کجا می آیند.


واقعیت گرایان، محیط کسب و کار را "همان شکلی که هست" میبینند و آنرا همان شکلی دوست دارند. انرژی، مهارت و زندگی خود را صرف آن کرده اند که این محیط را این شکلی کنند. و بیان اینکه این محیط آنطور که باید نیست، یعنی تلاشها و فداکاریهای آنها پوچ بوده است. بی ارزش کردن محیط کسب و کار به همان شکلی که هست، بی ارزش کردن آنهاست.
واقعیت گرایان بواسطه دو عامل انگیزه پیدا میکنند. مادامیکه این دو عامل موفقیت را نشان دهند، محیط کاری را ناقص نمیدانند "اگر نقصی وجود ندارد، برطرفش نکن." این دو عامل، خط مشی محیط کسب و کار ویا سود، و توهمات آنها در مورد محیط کسب و کار میباشد.


انگیزه سود، به اندازه کافی گویاست. تمامی محیطهای کسب و کار باید سوددهی داشته باشند حتی اگر به تجارت ادامه ندهند. این سوال که آیا یک محیط کسب و کار سودآور است یا خیر معمولاً سوال اصلی نمیباشد. استثنائاتی مانند Enron وجود دارد که در آنها رهبر محیط کسب و کار میتواند تصویری از سود و موفقیت اشتباه ایجاد کند، ولی معمولاً سود و زیان براحتی قابل مشاهده است. بسیاری از سهامداران در داخل و بیرون از محیط کسب و کار، اگر چک های سودِ سهام منظمی را مشاهده کند که بازگشت خوبی از سرمایه گذرایشان را در محیط کسب و کار نشان میدهند، راضی خواهند شد. سود سهام خوب، نشان میدهد محیط کسب و کار نقص ندارد و لزومی به برطرف کردن هیچگونه نقصی نمیباشد.


انگیزه توهمات، داستانی متفاوت میباشد. دیکشنری کالج فانک و واگنالز توهم را به این شکل تعریف میکند "یک ایده اشتباه، گمراه کننده و یا بیش از حد خوش بینانه؛ تصوری کلی که با واقعیت سازگاری ندارد."
دو نوع توهم وجود دارد. توهم کیفیت و توهم اهمیت.
همه دنیا را از طریق فیلتر دنیای باکیفیت خود مشاهده میکنند. نقاشی یک کودک شش ساله را زمانیکه یک کودک شش دیگر ببیند آنرا یک شاهکار هنری تلقی میکند. همان نقاشی از دیدی یک بزرگسالی که با آن کودک پیوندی ندارد و از جامعه دیگری است تنها خط خطی های کودکانه است. به همان شیوه، محیط کسب و کاری که چشمان یک مدیری اجرایی میبیند، یک محیط کسب و کار باکیفیت است که محصولات باکیفیتی تولید میکند. برای هیچ مدیر اجرایی اعتراف به اینکه محصولات از نظر کیفیت درجه دو و یا زیر استاندارد هستند راحت نیست. بنابراین براحتی میتوان گفت که اگر کامل و بی عیب و نقص نباشد، هیچکس به آن اعتراف نخواهد کرد. برای اطمینان یافتن از اینکه کیفیت ادراک شده بالا باقی میماند، محیط کسب و کار "کنترل کیفیت" را به راه می اندازد که مسئولیت آنها حفظ کیفیت بالا میباشد. کنترل کیفیت با توجه به زمان کافی که در اختیار دارد، به همان شکلی که تعریف شده است، مایل است تا واحد مستقلی شود و هدف خود را از دست میدهد. بیشتر به خود اهمیت میدهد تا به کیفیت.


این امر به اصل ضعیف شدن منتهی میشود. قانون اول ترمودینامیک میگوید تا زمانیکه یک باغ برقرار باشد، علف هرز رشد میکند. همین قانون در مورد تمامی محیطهای کسب و کار هم صادق است. محیط کسب و کار باید تلاش کند تا سطح کیفیت خود را حفظ کند و هرچه این محیط کسب و کار موفق تر باشد، انجام این کار دشوارتر میشود. زمانیکه رشد بر کیفیت پیشی گیرد، محیط کسب و کار شروع به ضعیف کردن کیفیت میکند تا درخواستهای محصول بیشتر را پاسخگو باشد. برای مثال یک محیط کسب و کار در یک شهر اصلی یک واحد بسیار موفق دارد بنام واحد TOPS. این واحد یکی از موفق ترین واحد ها در محیط کسب و کار است، ولی با توجه به ماهیت وظیفه آن، تنها میتواند تعداد کمی از مشتریان را در یک زمان مدیریت کند.


بنابراین محیط کسب و کار تصمیم میگیرد تا واحد TOPS دیگری راه بیندازد و بزودی آن واحد هم پر از مشتریان جدیدی میشود که بعلت کیفیت بالای واحد اصلی به آن مراجعه میکنند. حضور آنها درآمد بیشتری را برای محیط کسب و کار بهمراه دارد که این کار باعث میشود محیط کسب و کار برای واحد سوم برنامه ریزی کند. واحد جدید کیفیت واحد اول را ندارد و در تلاش برای تقویت سطح کیفیت شان، کارمندهای واحد اول به واحد جدید منتقل میشوند. این امر واحد اول را تضعیف میکند و کمک کمی به بالا بردن کیفیت واحد جدید میکند. این مورد مثالی از "اصل ضعیف شدن" در محل کار میباشد.


همانطور که یکی از پسرهای من میگوید "اگر کار بکنی و کار بکنی و کار بکنی، انوقت هر کاری که انجام داده ای خراب کاری بوده است". این جمله بشکل دیگری بیان میکند که زمانیکه یک محیط کسب و کار کاری که خوب انجام میدهد را از نظر دور کند، و تلاش کند هر کاری را انجام دهد، توانایی بخوبی انجام دادن کاری که در گذشته بخوبی انجام داده است را از دست میدهد. همزمان با اینکه افزایش گرایش محیط های کسب و کار به ایجاد تنوع ادامه دارد، ما همچنان محیطهای کسب و کاری را میبینیم که در زمینه خود سرامد هستند و تلاش میکنند در زمینه هایی دخیل شوند که در آنها هیچگونه تخصصی ندارند. و نگران این هستم که شاهد افزایش اصل "ضعیف کننده باشیم."

چارلز ویلسون، مدیر ژنرال موتورز سالها پیش گفت "آنچه برای ژنرال موتورز خوب است برای کشور نیز خوب است". جمله اصلی او کمی متفاوت است ولی جمله گزارش شده نمونه خوبی از توهم "اهمیت" است. زمانیکه یک رهبر محیط کسب و کار توهم اهمیت را ایجاد میکند، گرایش محیط کسب و کار به یکی از حقوق او تبدیل میشود. یک زنجیره اصلی، مکانی خاص برای گسترش فعالیتهای خود میخواهد، و درک نارضایتی جامعه بابت کمک به او در یافتن مکان موردنظرش، برای او دشوار است. محیط کسب و کار اینطور استدلال میکند " رویهم رفته حضور ما در اینجا برای جامعه خوب خواهد بود. ما با جامعه یکی هستیم. جامعه بدون ما دوام نخواهد آورد. خوش به حالتان که ما اینجا هستیم." این توهم اهمیت میتوانید نگرشی را ایجاد کند که میگوید "همیشه حق با مشتری نیست، در واقع بندرت حق با مشتری است و اگر مشتری شیوه انجام تجارت ما را دوست ندارد، اجازه دهید برود جای دیگر". آنها دیر یا زود درگیر این نگرش میشوند. همیشه محیط کسب و کار جدیدی وجود دارد که در پس زمینه کمین کرده است و آمده است تا خدمات باکیفیتی ارائه کند که توهم اهمیتی که محیطی کسب و کار اول موجب بروز آن شده، فراموش شود.
چون واقعیت گرایان محیط کسب و کار را از طریق این دو لنز میبینند، یعنی سود و آن دو توهم، با مشاهده آنچه که میبینند راضی میشوند. ایده آل گرایان محیط کسب و کار را از طریق دو لنز متفاوت میبینند. میتوانند محیط کسب و کار را به آن شکلی که میتواند باشد ببینند و مایلند کمک کنند آنرا به آن نقطه برسانند.


متاسفانه واقعیت گرایان و ایده آل گرایان معمولاً در رقابت با یکدیگر قرار دارند. از نظر واقعیت گرایان، ایده آل گرایان رویاپردازانی هستند که در هپروت بسر میبرند. در حالیکه از نظر ایده آل گرایان، واقعیت گرایان، در زمینه های سنتی، شیوه شناسی و متعارف گیر کرده اند.
البته ارزیابی یکدیگر کار درستی نیست. با این وجود ایده آل گرایان و واقعیت گرایان با یکدیگر متفاوت هستند. متفاوت فکر میکنند، و از دو منبع متفاوت از هم ارزش خود را می یابند. در حالیکه هر دوی آنها ادعا میکنند برای تجربه ارزش قائل هستند، در واقع از دو زمینه کاملاً متفاوت راجع به این موضوع صحبت میکنند. واقعیت گرایان در تجارب قدیمی و ثباتشان آسودگی را می یابند، و ایده آل گرایان در تجربه های جدید و تغییراتشان چالش را می یابند.
واقعیت گرایان بیشتر روی تجارب گذشته شان تاکید میکنند. انها راحت ترند تا هر کاری را به همان شکلی که قبلاً انجام داده اند انجام دهند نه اینکه قلمرو ناشناخته را کند و کاو کنند.
ایده آل گرایان، از حوزه خود عمل میکنند، ارزش و ارزشمندی را در انجام کارهایی که دنیایی جدید خلق میکند می یابند. از نظر ایده آل گرایان سازمان چیزی که باید باشد نیست، و انرژی خود را صرف تلاش در جهت ایجاد برنامه ای میکنند که بتواند سازمان را به جایی که باید باشد برساند. انها این کار را پرزحمت و سخت میدانند. جلوگیری از زوال محیط کسب و کار بمراتب انرژی بیشتری می طلبد تا حفظ رشد. ایده آل گرایان معتقدند که از آنجاییکه محیط کسب و کار آنچه که باید نیست، رو به زوال است، و همچنان رو به زوال میرود مگر انکه تغییر جهت دهد.


از سوی دیگر واقعیت گرایان، دیده اند که رویاپردازانی آمده اند و رفته اند. سخنان افسانه ای دلگرم کننده آنها در مورد ایده آل گرایی بشرح زیر میباشد: "ما پیش از آنکه شما بیایید اینجا بودیم، و بعد از رفتن شما هم اینجا خواهیم بود". متاسفانه برای سازمانی، با آن نوع نگرش، فقدان تمایل به مشارکت در ایجاد تغییر، بسیاری از آنها به احتمال زیاد مدتها بعد از آنکه ایده آل گرایان آنجا را ترک کنند همانجا خواهند ماند.
حال سوال اینست که چگونه دو عنصر متضاد را میتوان در یک سازمان دور هم جمع کرد؟ اولین هدف اینست که نباید راه حل باعث شود شرایط بدتر از این شود. شرایط کسب و کار مایل نیست تا مانند پسر کوچکی شود که یک لکه ی کثیف روی زانوی شلوار خود پیدا کرده است. او با نشستن روی زمین و ریختن آب روی آن لکه را از بین میبرد، ولی زمین اطراف خود را نیز خیس میکند. زمانیکه بلند میشود کل شلوارش گلی شده است. محیط تا حد بسیار زیادی اثربخشی "راه علاج" را مشخص میکند.


هیچگونه راه حل ساده ای وجود ندارد که به یک اتحاد میان ایده آل گرایان و واقعیت گرایان منتهی شود. برای ایجاد وحدت باید مصالحه گلچین شده وجود داشته باشد. هم ایده آل گرایان و هم واقعیت گرایان باید درک کنند که محیط کسب و کار یک جامعه است، برای اینکه یک جامعه درست عمل کند، شهروندان آن باید با هم همکاری کنند و نقاط قوت یکدیگر را تقویت کنند.
واقعیت گرایان و ایده آل گرایان زمانیکه رابطه شغلی خوبی با هم دارند میتوانند تا حد زیادی احتمال موفقیت را افزایش دهند. کلید رابطه شغلیِ خوب، برقراری ارتباط است. با اینحال این امر میتواند به مشکل و ناامیدی دائمی اصلی برای ایده آل گرایان تبدیل شود. واقعیت گرایان احساس میکنند همه چیز تحت کنترل آنهاست، و ایده آل گرایان را مانند یک سردرد ملایم ولی قابل کنترل میبینند که اگر سرشان به کار خودشان گرم باشد و اداره سازمان را به واقعیت گرایان واگذار کنند میتوانند از افراد خوب دور و برشان محسوب شوند.


برای اینکه ایده آل گرایان بتوانند حقیقتاً تغییراتی ایجاد کنند، باید به مقام رهبری دست یابند. این کار زمان  میبرد و لازمه آن صبوری است چرا که انها به آرامی ولی قطعاً، مشاهده میکنند که تغییرات مطلوب دارد رخ میدهد. سپس زمانیکه در نهایت به جایگاهیی که در واقع قدرت تغییر در دستانشان قرار میگیرد میرسند، متوجه میشوند تغییرات صورت گرفته اند و سازمان همانطوری که باید باشد است بجز برای افراد تازه وارد و جوانتر های سازمان که تلاش میکنند مشکلات را نشان دهند و پیشنهاداتی برای تغییر ارائه کنند.


میبینید؟ این شرایط یک چرخه است: ایده آل گرایان بمرور زمان به واقعیت گرایان تبدیل میشوند و گرفتار نسل بعدی ایده آل گرایانی میشوند که خودشان سخت تلاش میکنند تا به نسل بعدی واقعیت گرایانی تبدیل شوند که گیر نسل جدیدی از ایده آل گرایان می افتند. ایده آل گرایان و واقعیت گرایان –که هیچ کدام بر دیگری برتری ندارند- فقط با هم متفاوت هستند. خوش به حال کسب و کاری که در آن این دو گروه با احترام متقابل به یکدیگر کار کنند و در عین حال با پشتکار برای رسیدن به منافع مشترک شرکت و همه افراد حاضر در آن تلاش کنند. 

 

[کپی برداری و نقل تمام یا قسمتی از این مطلب به هر شکل (از جمله برای همه نشریه ها، وبلاگ ها و سایت های اینترنتی) بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: سایت انتخاب بهتر” ممنوع است و شامل پیگیرد قضایی می شود]