"من نمیتوانم، من رژیمم" گوش دادن به بدنتان مسیر را برای خوردن طبیعی هموار میکند.
جشن تولد بهترین دوستم بود و من همینطور که مشغول تماشای بریدن کیک خوشمزه شکلاتی و پخش کردن آن دور میز بودم، گفتم: "من نمی خورم، رژیمم". دوستم نگاهی به من انداخت و گفت: "تا حالا شده که رژیم نباشی؟" حق با دوستم بود، از همان دوران نوجوانی کارِ من رژیم گرفتن بود و از همان موقع بود که متوجه شدم رژیم گرفتن برای من یک سبک زندگی بود.
نکتههای کلیدی
- تغییرنحوه برنامهریزی فعالیتهایتان میتواند برعادتهای غذایی شما تاثیربگذارد
- ساعت با افزایش وزن چه ارتباطی دارد؟
- برای بعضی غذاخوردن هیچ ارتباطی با گرسنه بودن ندارد
جشن تولد بهترین دوستم بود و من همینطور که مشغول تماشای بریدن کیک خوشمزه شکلاتی و پخش کردن آن دور میز بودم، گفتم: "من نمی خورم، رژیمم". دوستم نگاهی به من انداخت و گفت: "تا حالا شده که رژیم نباشی؟" حق با دوستم بود، از همان دوران نوجوانی کارِ من رژیم گرفتن بود و از همان موقع بود که متوجه شدم رژیم گرفتن برای من یک سبک زندگی بود.
من همیشه میزان کالری دریافتی روزانهام را حساب میکردم و کاملا مراقب غذا خوردنم بودم. در حالیکه وقتی به دوستم نگاه میکردم که یک قاشق پر از کیک خوشمزه میخورد، کاملا گیج و مبهوت بودم چرا که تا جایی که یادم میآید او هر چیزی که دوست داشت میخورد و کاملا خوب و عالی به نظرمیرسید.
سال ها بعد وقتی محقق علوم رفتاری شدم، این پدیده را دوباره آزمایش کردم: چرا بعضی از افراد هر چه میخواهند میخورند و دچار اضافه وزن نمیشوند در حالی که بقیه، مثل من،احساس میکنند که درگیرشان با اضافهوزن یک چالش همیشگی است؟
نشانه های بیرونی در مقابل نشانه های درونی
در پستی به نام مراقب زمان بودن مانع شادکامی شما میشود، در رابطه با مفهوم سبک برنامهریزی صحبت کردم که چطور انسانها به صورت طبیعی تمایل دارند که زمان خود را یا بر اساس ساعت ویا بر اساس موقعیتهای مختلف، تنظیم کنند. در آنجا دقیقا توضیح میدهم که چطور افرادی که زمانبندیکنندهی ساعتی هستند بر نشانههای بیرونی تکیه میکنند، نشانهی بیرونیای به نام ساعت، تا بر اساس این نشانه فعالیتهایی را به خودشان دیکته کنند، درحالیکه آنهایی که زمانبندیکنندهی موقعیتی هستند به نشانههای درونی تکیه میکنند که این نشانههای درونی عبارتند از احساس آمادگیشان برای انجام آن فعالیت. در اینجا ممکن است این سوال پیش بیاید که این مطلب چه ربطی به غذاخوردن و حفظ وزن سالم دارد؟ در ادامه توضیح خواهم داد.
اجازه دهید تا با نشانههای بیرونی در مقابل نشانههای درونی شروع کنیم. تکیه کردن بر یک نشانه بیرونی به منظور برنامهریزی برای روزتان به این معنی است که برای خودتان به طور مشخص تعیین کنید که وعده غذای بعدی را کی بخورید. هشت صبح صبحانه، 12:30دقیقه نهار و 19:30 شام. این برنامه بدون توجه به اینکه چقدر گرسنه هستید عملی خواهد شد. در نتیجه این برنامهریزی بعضی روزها ممکن است در این ساعتها بسیار گرسنه باشید، درحالیکه در روزهای دیگر ممکن است در دلتان بگویید که ای کاش بشود وعده غذایی را مقداری دیرتر خورد یا ای کاش بشود که این وعده غذایی را نخورد.
برای اینکه واقعا به این برنامه پایبند باشید، به تدریج گرسنگی به عنوان نشانهای برای غذا خوردن حذف میشود و ساعت تعیینکنندهی اصلی غذا خوردنتان میشود. این حالت بدن را از حالت تعادل خارج میکند؛ چرا که گرسنه شدن شیوه طبیعیای است که بدنِ ما به ما میگوید که زمانِ غذا خوردن است، یا اینکه لازم نیست غذایی بخوریم و یک وعده غذایی را حذف کنیم. درواقع هنگامیکه دربارهی عادتهای غذایی پژوهشی صورت گرفت، زمانبندیکنندههای ساعتی عنوان کردند که "هروقت زمانِ غذا خوردن است غذا میخورند" و این به این معنی است که "حتی اگرگرسنه باشم، منتظرمیمانم تا زمان غذا خوردنم برسد." این درحالیست که زمانبندیکنندههای موقعیتی، نمرهی کمتری در این دو عامل دریافت کردند.
پیامد منفی تکیه نکردن بر گرسنگی به عنوان نشانهای درونی برای غذا خوردن به معنی از دست دادن این نشانه به عنوان نشانهای برای دست از غذا کشیدن نیز باشد. اگرنتوان بر گرسنگی و سیری به عنوان نشانههای کاملا طبیعی بدن تکیه کرد، چگونه یک نفر میتواند متوجه شود که غذاخوردن کافی است.
بر طبق مطالعه مشخص شده است که افراد زمانبندیکنندهی ساعتی از نشانه بیرونی دیگری برای تعیین اینکه کی دست از غذا بکشند استفاده میکنند و آن نشانه خالی شدن بشقاب غذا است. درمطالعهای که بر روی دانشجویان انجام شد، به هر دانشجویی یک بشقاب که حاویی سه تکه شکلات براونی بود داده شد. سپس ازدانشجوها خواسته شد تا هر کدام یک تکه شکلات را بخورند و به طعم آن امتیاز دهند. سپس بر طبق برنامهریزی محققین را به صورت ناگهانی از اتاق به بیرون صدا میزدند و محققین قبل از ترک اتاق اعلام کردند که مطالعه تمام شده استو دانشجوها آزادند تا اگر دوست داشتند باقی شکلاتها را بخورند.
درصد دانشجویانی که شکلات براونی باقیمانده را خوردند، با این مطلب که زمانبندیکنندهی ساعتی بودند یا زمانبندیکنندهی موقعیتی همبستگی بالایی داشت: درصد آنهایی که زمانبندیکنندی ساعتی بودند و دو تکه دیگر شکلات براونی را خوردند بیشترازکسانی بود که زمانبندیکنندهی موقعیتی بودند. وقتی از آنها پرسیده شد که بر چه اساسی چنین تصمیمی گرفتند، زمانبندی کنندههای موقعیتی گفتند: "به محض این که احساس سیری کنم دست از غذا خوردن میکشم" در حالیکه زمانبندی کنندههای ساعتی گفتند: آنها براونیها را خوردند چون جلوی چشم آنها قرار داشت وخوشمزه بود .
احتمالا تا حالا حدس زدهاید که دوستم که یک قاشق از شکلات تولدش را خورد جزء زمانبندیکنندههای موقعیتی بود، ولی من که همیشه رژیم بودم زمانبندیکنندهی ساعتی. او به عنوان یک زمانبندیکننده موقعیتی، هرآنچه که میخواست را میتوانست بخورد، و طبیعتا فقط مقداری میخورد که بدنش به آن نیاز داشت – مثل خوردن یک قاشق پر از شکلات تولدش به جای خوردن یک تکه کامل که در بشقابش گذاشته شده است.
در طرف دیگر من به عنوان زمانبندیکننده ساعتی مجبورم نشانههای بیرونیای را به عنوان جایگزینی برای گرسنگی پیدا کنم، از جمله شمردن کالری غذاها و به طور کلی پرهیز از خوردن غذاهای پرکالری. این روش جواب میدهد، اما مانع لذت بردن فرد از چیزهای خوب در زندگی میشود.
بعد از همه این ماجراها سئوال این است که بالاخره من چه تصمیمی گرفتم؟ تصمیم گرفتم به نشانههای طبیعی بدنم توجه کنم و بدنم را برای خوردن در زمانهایی که گرسنه هستم دوباره برنامهریزی کنم. این به آن معنی است که در تعداد وعدههای غذایی بیشتر مقدار غذای کمتری بخورم و یا شاید حتی یک روز فقط یک وعده غذایی بسیار زیاد بخورم. این کار برای من که تمام روزم را بر اساس ساعت تنظیم میکردم به تلاش بیشتری نیاز دارد، اما من با وعدههای غذایی مانند یک فعالیت بیرونیای برخورد میکنم که بدون برنامهریزی قبلی سرِ راهم قرار گرفته است. به تدریج بدنم را آموزش دادم تا به تمایلهای طبیعیاش گوش دهد، و در نهایت توانستم دست از گفتن این جمله بردارم که: " من نمیتوانم، رژیمم"
لینک خبر:
https://www.psychologytoday.com/intl/blog/the-clock/202106/i-can-t-im-diet