آسیب چیزی فراتر از داستای است که برایتان اتفاق افتاده است. احساسها، باورها، و حسهای بدنی که در حین آسیب در آنها غرق میشوید، هنوز هم در شما وجود دارند – و شما نه تنها آنها را به صورتی خاطراتی به یاد میآورید بلکه نسبت به آنها در همین لحظه واکنش نشان میدهید.
رابطه عاطفی زمانیکه آسیبدیده هستید، میتواند بسیار چالشبرانگیز باشد، ولی غیرممکن نیست
مشکلهای شما در روابط عاشقانه، ربطی به نقص همیشگی و دائمی شما ندارد. اگر آسیبهای رابطهای را تجربه کرده باشید آسیبپذیریتان در رابطه ممکن است بیانگر زخمهای درمان نشدهتان باشند. هر رابطه جدیدی که برقرار میکنید میتواند چالشی تازه باشد، به دلیل اینکه میتواند فرصتی برای به دست آوردن آنچه از صمیم قلب میخواستید باشد یا اینکه موقعیتی برای رنج کشیدن از یک دلشکستگی بالقوه.
آسیب چه کار میکند
تجربههای آسیبزا در اصل توانایی فرد برای ایجاد رابطه با دیگران را تغییر میدهند. در چنین شرایطی فرد دیوارهایی به دور خود میکشد، ترس او را هدایت میکند، "بدترین حالتهای ممکن" همیشه به ذهن فرد میرسند، راهبردهای انطباقی غیرسالمی پرورش داده میشوند. آسیب باعث میشود تا نگرشتان نسبت به دنیا و خودتان در سطوح مختلف تغییر کند. افکار، احساسها، سیستم عصبی و تواناییتان برای اعتماد کردن را دستخوش تغییر میکند.
آسیب چیزی فراتر از داستای است که برایتان اتفاق افتاده است. احساسها، باورها، و حسهای بدنی که در حین آسیب در آنها غرق میشوید، هنوز هم در شما وجود دارند – و شما نه تنها آنها را به صورتی خاطراتی به یاد میآورید بلکه نسبت به آنها در همین لحظه واکنش نشان میدهید.
از طرفی آسیب شامل چیزهایی که باید برایتان اتفاق میافتاد، ولی نیافتاد نیز میشود. تمام نیازهایی که انتظار داشتید برآورده شوند، ولی نشدند.
آیا هیچ ارتباطی بین خودتان با این موارد میبینید؟ آیا بین تجربههای گذشتهتان و باورها و ترسهای کنونیتان وقتی که پای رابطه عاطفی به میان میآید، ارتباطی میبینید؟
وقتی که پای آسیبهای روانشناختی به میان میآید، " اتفاقی" که میافتد به اندازه شیوهای که شما آن اتفاق را پردازش میکنید و یا شیوهای که نمیتوانید آن اتفاق را پردازش کنید، اهمیت ندارد. بنابراین هیچ اتفاق آسیبزایی که برایتان تا تا به امروز رخ داده است، " خیلی کوچک" و یا " بیربط" نبوده است، بلکه میتوان اینطور گفت: تمام آسیبهایی که دیدهاید مهم هستند.
پادزهر آسیب
بهترین پادزهر برای آسیب، بهبود تجربی است. مطمئنم میتوانید به مثالهای زیادی فکر کنید که از نظر منطقی برایتان قابل درک هستند ولی از نظر هیجانی و احساسی همان وضعیت را ندارند. گاهی اوقات چیزی که میدانید و کاری که میکنید دو چیز کاملا متفاوت هستند. اتفاقهای آسیب زا در نیمکره راست مغزتان ذخیره میشوند. اطلاعاتی که در این نیمکره ذخیره میشوند، به صورت قطعه قطعه (و نه به صورت یک کل)، بدنی، غیرکلامی، هیجانی، و رفتاری ذخیره میشوند. برای بهبود، باید به سیستم عصبیتان نشان دهید ( نه اینکه فقط بگویید) که در امنیت هستید.
سیستم عصبی همواره محیط اطراف را برای پیدا کردن نشانههای خطر بررسی میکند. سپس هر نشانهای را به عنوان امن و یا ناامن طبقهبندی میکند. به این فرایند برداشت عصبی میگویند. بسته به اینکه چقدر محیط اطراف و روابطمان امن باشند، خودمان را در معرض تجربههای جدید قرار میدهیم و به اصلاح گشوده خواهیم بود و یا از تجربههای تازه فرار میکنیم و به اصطلاح خودمان را میبندیم. مغز آدمی از ابتدای تولد برای رابطه داشتن تجهیز و طراحی شده است. اتفاقهای آسیبزا باعث طراحی مجدد و تغییر ساختار مغز به شکل جستجوی حفاظت و مراقبت میشود. در این صورت دیگر زمانی برای بازی کردن، لذتبردن، اعتماد کردن و یا آسایش و آرامش وجود ندارد، چون باید به شکلی دائمی به دنبال نشانههای خطر بگردید. این جستجوی دائمی برای پیدا کردن امنیت، به شکلی ناهوشیار جریان پیدا میکند، به صورتی که ممکن است حتی شما از آن کاملا بیخبر باشید.
اما آنچه مهم است بدانید، این است که هیچ ضرورتی ندارد تا مسیر پشت سر گذاشتن اتفاقهای آسیبزا را به تنهایی طی کنید. افرادی که نظر هیجانی امن هستند، میتوانند به تنظیم سیستم عصبیتان کمک کنند. همه به روابط امن برای تنظیم سیستمهای عصبی یکدیگر که به آن همتنظیمی نیز گفته میشود نیاز دارند. چه کسی در زندگیتان باعث میشود تا احساس امنیت داشته باشید؟
انسانهایی که از نظر هیجانی امن هستند، فضایی امن برای افکار و احساسها ایجاد میکنند. این امنیت در حضور، زبان بدن، و انرژیشان احساس میشود. چنین روابطی میتواند در تنظیم سیستم ایمنیتان به واسطه فرایندی به نام همتنظیمی ( فرآیندی که در آن شرکای رابطه یک سیستم عاطفی دوتایی را تشکیل می دهند که شامل یک الگوی نوسانی از برانگیختگی عاطفی و تضعیف است که به طور پویا یک حالت عاطفی بهینه را حفظ می کند. هم تنظیمی ممکن است شکل مهمی از تنظیم احساسات بین فردی را نشان دهد) نیز کمککننده باشد. به عبارت سادهتر هم تنظیمی زمانی اتفاق میافتد که یک نفر بتواند احساسها و تجربههای شما را ببیند و بشنود. چنین اتفاقی به شما احساس راحتی بسیاری میدهد.
اگر چنین فردی را در زندگیتان ندارید، هیچ اشکالی ندارد. آیا روشهای دیگری که به واسطه آنها بتوانید سیستم عصبیتان را تنظیم کنید، میشناسید؟ مثلا زمانی را با حیوان خانگیتان سپری کنید؟ در طبیعت وقت بگذرانید؟ دوش آب گرم بگیرید؟ میتوانید خودتان را درگیر چنین فعالیتهای خود مراقبتیای کنید و در همین زمان، برای افزایش سیستم حمایتیتان که ایجاد رابطه با افرادی امن و حمایتگر است، تلاش کنید. گاهی اوقات اولین فرد امنتان، درمانگرتان است که میتواند نقطه خوبی برای شروع فرایند بهبودی باشد.
قدرت خود شفقتورزی
هر چه بیشتر خودتان را سرزنش کنید و با خودتان مخالفتورزی کنید، کمتر میتوانید تغییر کنید. هیچ کسی نمیتواند با با انتقاد و زیر پا گذاشته شدن بهتر شود و رشد کند. هر چه بیشتر خودتان را در این لحظه به همان صورتی که هستید بپذیرید، بیشتر میتوانید برای داشتن احساس متفاوتی در لحظات آینده قدم بردارید.
وقتی به خودتان شفقتورزی میکنید، بهتر یاد میگیرید. تمام آن دوست نداشتنها، تنفرها و انتقادهایی که نسبت به خودتان احساس میکنید صرفا برای این است که از خودتان محافظت کنید. ولی آیا واقعا با این روش از خودتان محافظت میکنید و این روش کمکتان میکند؟ مشاهده کردن خودتان بدون قضاوتهای منفی، اعتراف به اینکه به عنوان انسان، ناقصید ولی در همین حال شایسته مهربانی هستید، بسیار مهم است. شما تفاوتی با دیگر انسانها ندارید، و همه شایسته شفقت هستند.
خود شفقتورزی به معنی بهانهتراشی یا دروغ گفتن به خودتان نیست. بلکه صرفا به معنی ایجاد فضایی برای امنیت و تغییر است. رابطه عاطفی سالم خودش را در درونتان با شفقتورزی نسبت به خودتان نشان میدهد.
برنی براون معمولا در مورد تفاوت بین " مناسب شدن" ( که عبارتست از تبدیل شدن به فردی که پذیرفته شدن نیاز است تا به آن فرد تبدیل شوید، مانند خشنود کردن دیگران) و تعلق خاطر داشتن ( خود واقعیتان بودن و دانستن این واقعیت که متعلق به خودتان هستید) صحبت میکند. در حالیکه در حال قدم برداشتن در مسیر بهبود هستید، اولین قدم، پیش رفتن به سمت خودِ واقعیتان، درخواست کردن چیزهایی که واقعا میخواهید و محیا کردن آنها برای خودتان، و ارتباط برقرار کردن با خودتان و انسانهای امنی است که به شما همان احساس تعلق خاطر داشتن را بدهند.
وقتی قرارهایی برای برقراری رابطه عاطفه گذاشتید و یا وارد رابطه عاطفی شدید، بسیار مهم است که شریک عاطفیتان را نیز همانطور که هست بپذیرید. ولی از طرف دیگر باید به این موضوع توجه داشته باشید که چه چیزهایی باعث قطع این رابطه خواهد شد. رابطه سالم به دو چیز نیاز دارد: پذیرش و حد و مرز
۵ چیزی که در یک رابطه باید به آنها توجه کنید
دکتر جان گاتمن پیشنهاد میکند که 5 عاملی که باید در هر رابطهای وجود داشته باشند، توجه داشته باشید:
- صداقت. به کسی که به شما دروغ میگوید اعتماد نکنید. برای دروغی که میگویند بهانه نیاورید.
- شفافیت. آیا برایتان مانند یک کتاب باز هستند که به همه صفحههایشان دسترسی داشته باشید؟ آیا دعوتتان میکنند تا به زندگیشان، خانوادهشان، دوستانشان ملحق شوید؟ در رابطه با سئوال پرسیدن و جواب گرفتن باید کاملا احساس راحتی کنید. لطفا توجه کنید؛ بین رازداری و حریم داشتن ( که همه باید آنرا داشته باشیم، به دلیل اینکه نشاندهنده رابطهای سالم است) تفاوت وجود دارد. در حالیکه توقع نداشته باشید که از عمیقترین رازهای درونیشان با شما صحبت کنند، ولی باید به شما چنین احساسی بدهد که شناخت آنها کار راحت و آسانی است.
- مسئولیتپذیری. آیا به قولهایشان عمل میکنند و آنچه به آن متعهد هستند را دنبال میکنند؟ به یاد داشته باشید که به عمل کار برآید، به سخندانی نیست.
- عملهای اخلاقی. اگر عملهای غیراخلاقی دیدید و یا با سیستم اخلاقی او مشکل داشتید، رابطه را ترک کنید. دوباره باید اشاره کنیم، که این موضوع با اینکه با خودِ واقعیتان در تماس باشید و در رابطه اصالت داشته باشید، ارتباط مستقیم دارد.
- شواهد اثباتکننده وجود همبستگی. آیا به نیازهایتان توجه میکند و آنها را به حساب میآورد و یا صرفا بر اساس صلاحدید خودش عمل میکند؟ اگر میتوانند نشان دهند که هوایتان را دارند، حتی به شیوههای بسیار کوچک و جزئی، نشانه خوبی است.
کلام آخر
اینکه رابطه عاطفی برایتان با توجه به آسیبهای گذشته چالش برانگیز است، به این معنی نیست که همیشه قرار است همینطور باشد. بهبودی امکانپذیر است. اولین قدم را با انتخاب مشفقانه خودتان شروع کنید.
https://www.gottman.com/blog/am-i-too-traumatized-to-be-in-a-relationship/