اگر شغلتان را دوست ندارید، اما به دلایل مالی مجبور به ماندن هستید، هنوز هم میتوانید با تمرکز روی نحوهٔ سپری کردن زمانتان خارج از ساعتهای کاری، زندگی معناداری برای خودتان بسازید. به این فرایند «معنای کوچک» یا معنای فرآیندمحور، میگوییم. پیدا کردن چنین معنایی لزوماً زندگیتان را متحول نمیکند، ولی قطعا کمکتان میکند تا برای انجام کاری که برایتان اهمیت دارید، به صورتی با ثبات رسیدگی کنید.
اینکه شغلتان را دوست ندارید، دلیل نمیشود آن را ترک کنید. شاید این حرف بدیهی به نظر برسد، اما زمانیکه نارضایتی شغلی به بالاترین حد خود میرسد، وسوسهٔ رها کردن شغلی که برایتان رضایتبخش نیست، مسولهای واقعی و رایج است.
بر اساس دادههای موسسه گالوپ در سال ۲۰۲۴، ۵۱٪ از کارمندان اعلام کردهاند که به شکلی فعال به دنبال فرصتهای شغلی جدید هستند و این درصد از سالهای ۲۰۱۴-۲۰۱۵ بیسابقه بوده است. این درصد بیان میکند بیش از نیمی از نیروی کار به دنبال پیدا کردن شغل جایگزین هستند، و این مسئله به وضوح نشاندهندهٔ احساسات مردم نسبت به شغل فعلیشان است.
مرکز تحقیقات پیو نیز در گزارش دسامبر ۲۰۲۴ به نتایج مشابهی رسید: فقط ۳۰٪ از کارگران آمریکایی از دستمزدشان رضایت بالایی داشتند و فقط ۲۶٪ از فرصتهای ارتقای شغلی شان رضایت داشتند. با نگاهی به این دادهها، به راحتی میتوان به این نتیجه رسید که همه باید به دنبال شغل ایدهآلتری باشیم—شغلی که برایمان الهامبخش، معنادار و کاملاً همسو با ارزشهایمان باشد.
اما واقعیت این است: برای داشتن یک زندگی هدفمند و معنادار اصلا لازم نیست عاشق شغلتان باشید.

در مسیر کمک به افراد مختلف برای پیدا کردن معنا، اغلب دربارهٔ مفهومی به نام لنگرهای معنا صحبت میکنم—یعنی ارزشهای اساسی، فعالیتها و ارتباطاتی که به زندگیمان ثبات میدهند. رسیدن به رضایت بیشتر در زندگی لزوماً از طریق تغییر شغل به وجود نمیآید؛ بلکه معمولاً با جستجو کردن معنا خارج از محیط کار شروع میشود. وقتی معنا را در جایی خارج از کارتان پیدا میکنید، آنگاه حتما چنین امکانی برایتان وجود دارد تا راهی برای وارد کردنش به محیط کارتان پیدا کنید—یا حداقل بتوانید بدون از دست دادن روحیهتان، در شغلی بمانید که هزینههای زندگیتان را تأمین میکند.
اگر احساس میکنید در شغلی که دوست ندارید گیر کردهاید، این ۳ روش میتواند کمکتان کند تا بدون استعفا دادن از کارتان زندگی معنادارتری بسازید:
۱. معنا را خارج از کار جستجو کنید
بر اساس آمارهای اداره کار آمریکا، هر آمریکایی به صورت میانگین بین ۴.۵ تا ۵ ساعت در روز زمان آزاد دارد، که شامل، شبها، آخر هفتهها و تمام فرصت واقعی که در زندگی در اختیار دارید میشود.
اگر شغلتان را دوست ندارید، اما به دلایل مالی مجبور به ماندن هستید، هنوز هم میتوانید با تمرکز روی نحوهٔ سپری کردن زمانتان خارج از ساعتهای کاری، زندگی معناداری برای خودتان بسازید. به این فرایند «معنای کوچک» یا معنای فرآیندمحور، میگوییم. پیدا کردن چنین معنایی لزوماً زندگیتان را متحول نمیکند، ولی قطعا کمکتان میکند تا برای انجام کاری که برایتان اهمیت دارید، به صورتی با ثبات رسیدگی کنید.
این کار میتواند شامل انجام کارهای عامالمنفعه، انجام کارهای هنری، مربیگری، باغبانی، یا حتی حضوری آگاهانهتر در کنار خانوادهتان باشد. اصلا موضوع این روش پیدا کردن یک مأموریت بزرگ در زندگیتان نیست، بلکه فقط هدف همسو کردن فعالیتهای روزمرهتان با ارزشهایی است که برایتان اهمیت دارد.
اصلا نیازی نیست منتظر کارفرمایتان بمانید تا برایتان معنایی تعریف کند. همین امروز هم میتوانید در ساعاتی که واقعاً متعلق به خودتان است، این معنا را به وجود بیاورید.
۲. معنا را وارد شغلتان کنید
حتی اگر شغلتان به طور کلی برایتان رضایتبخش نیست، باز هم ممکن است بتوانید قسمتهای کوچکی از معنا را درون آن ایجاد کنید.
یکی از دوستانم که در یک شرکت آمریکایی کار میکرد همیشه میگفت فقط شعلش را « تحمل» میکند. حقوق خوبی داشت و مهارت دیگری برای تغییر شغل نداشت و به همین دلیل در این شغل مانده بود. اما مطلبی که خیلی برایش مهم بود، برابری جنسیتی در محیط کار بود. به همین دلیل و بر اساس علاقهاش یک وبلاگ دربارهٔ رهبری زنان راه انداخت. کمکم، چند کارگاه هم طراحی کرد و به شرکت پیشنهاد داد.
واکنشها فوقالعاده مثبت بود. رئیساش ساعت کاریاش را کاهش داد—اما به حقوقش دست نزد—تا بتواند زمان بیشتری برای توسعهٔ دورهها و آموزش کارمندان سایر بخشها اختصاص دهد.
او شغل معنادار جدیدی پیدا نکرد، بلکه معنایی در شغلی که داشت به وجود آورد.
این راهکار اغلب نادیده گرفته میشود. نیازی به تغییر شغل به صورت کامل نیست تا بتوانید کاری را انجام دهید که شادکامتان کند. این فرصت برایتان همیشه وجود دارد فقط کافیست تا برای استفاده از آن قدمهای لازم را بردارید.
۳. آنچه از آن متنفرید را حذف کنید
فرض کنید نمیتوانید معنای جدیدی به شغلتان اضافه کنید. ولی آیا نمیتوانید عوامل فرساینده شغلتان را کمتر کنید؟
این موضوع را میتوانیم هنر کمکردن نامگذاری کنیم. این روش برای ایجاد ثبات و حتی رضایتبخشتر کردن شغل فعلیتان بسیار موثر است.
خودم پزشک هستم و سالها هم در مطب و هم در بیمارستان کار میکردم. با گذشت زمان متوجه شدم عاشق ویزیت بیماران در مطب شخصیام هستم، و کار در بیمارستان فرسودهام میکند. به همین دلیل با همکارانم صحبت کردم و برنامهها را به شکلی تنظیم کردیم که بیشتر روی مطب تمرکز کنم و دوستانم بخش بیمارستان را پوشش دادند.
در این شرایط نه شغلم عوض شد و نه حقوقم کم شد، اما رضایت—و احساس همسوییام با ارزشهایم—به شدت بهتر شد.
شاید همیشه این میزان انعطافپذیری را نداشته باشید، اما معمولا با یک گفتوگو با مدیر یا ایجاد تغییر کوچکی در مسئولیتهایتان میتوانید تفاوت بزرگی ایجاد کند. به همین دلیل از چیزی که بیشتر از همه آزارتان میدهد شروع کنید و ببینید چه تغییراتی ممکن است بتوانید در آن بدهید.
نتیجهگیری: برای زندگی معنادار، نیازی به داشتن شغلی که عاشقش باشید نیست.
بیایید واقعبین باشیم: بیشتر آمریکاییها نمیتوانند فقط به این دلیل که شغلشان «عمیقاً معنادار» نیست، آن را ترک کنند. و این گفته که «باید به دنبال علاقهمان برویم تا احساس بردگی و کار کردن نکنیم» میتواند بسیار گمراهکننده—و حتی آسیبزننده—باشد.
به جای دنبال کردن این شعارهای آسیبزننده میتوانیم به دنبال مدلی واقعبینانهتر باشیم:
- مدلی که در آن بتوانیم معنایی را خارج از کار به دست بیاوریم.
- مدلی که گاهی بتوانیم به واسطه آن معنا را وارد شغلمان کنیم، حتی اگر جزء شرح وظایفمان نباشد.
- و مدلی که در آن یاد بگیریم آنچه انرژیمان را میگیرد حذف کنیم، تا آنچه به ما انگیزه میدهد را حفظ کنیم.
ولی یادتان باشد، لازم نیست شغلتان را دوست داشته باشید. اما قطعا لیاقتش را دارید تا زندگیتان را دوست داشته باشید.
لینک مقاله:
https://www.psychologytoday.com/us/blog/the-regret-free-life/202505/you-dont-have-to-love-your-job-to-live-a-purposeful-life