• پشتیبانی
  • 09194192929
پنج شنبه 22 خرداد 1404
تعداد بازدید : 21

داستانی که برای خودتان می‌گویید

سعادت یه مقصد نیست؛ بلکه بیشتر امری ترکیبی است. سال‌ها کار کردن با انسان‌هایی که آخرین روزهای زندگی‌شان را سپری می‌کردند به من یاد داد که سعادت فقط خوشحال بودن، دستیابی به موفقیت یا فرار از درد نیست. بلکه ترکیبی هماهنگ و درونی هست بین معنا و هدف. و انسان ابزار جالب و خاصی در اختیار دارد که این دو مفهوم را به هم متصل می‌کند و آن ابزار عبارتست از: داستان گفتن.
نویسنده: جوردن گرومت
مترجم: فرهاد معمارصادقی

چرا داستان‌گویی پلی مخفی بین معنا، هدف و شادکامی است

 
 
سعادت یه مقصد نیست؛ بلکه بیشتر امری ترکیبی است. سال‌ها کار کردن با انسان‌هایی که آخرین روزهای زندگی‌شان را سپری می‌کردند به من یاد داد که سعادت فقط خوشحال بودن، دستیابی به موفقیت یا فرار از درد نیست. بلکه ترکیبی هماهنگ و درونی هست بین معنا و هدف. و انسان ابزار جالب و خاصی در اختیار دارد که این دو مفهوم را به هم متصل می‌کند و آن ابزار عبارتست از: داستان گفتن.  
 

ساختار پنهان سعادت 

 
سعادت رو مثل خانه‌ای تصور کنید که دو ستون اصلی دارد:  
 
  • معنا: داستانی است که خودتان درباره زندگیتان تعریف می‌کنید، به خصوص داستانی که در مورد سختی‌ها، دردها و لحظه‌های سرنوشت‌ساز زندگی‌تان برای خودتان می‌سازید.
  • هدف: کاری است که با آن داستان تصمیم می‌گیرید انجام دهید—حرکتی که برایتان انرژی، شفافیت و شادمانی به ارمفان می‌آورد.  

 

اما این دو ستون به خودبه‌خودی به هم متصل نیستند. معنا در گذشته‌ قرار دارد و هدف در زمان حال و آینده ریشه دارد. به همین دلیل برای اتصال این دو ستون به هم به یک پل نیاز داریم.
 
این پل همان داستان گفتن است.
 
 

معنا با داستان‌هایی شروع می‌شود که برای خودمان تعریف می‌کنیم

 
همه ما انسان‌ها در زندگی درد می‌کشیم. شکست می‌خوریم، از دست دادن، طردشدگی و ناامیدی را تجربه می‌کنیم و همه کم و بیش با این موارد روبرو می‌شویم. اما آنچه در تجربه تمام این عوامل برای همه‌مان متفاوت است، نحوه تفسیر این تجربه‌هاست. داستان گفتن روشی است که با آن از گذشته و خودمان درکی پیدا می‌کنیم. با همین شیوه است که از رنجمان در زندگی، معنایی می‌سازیم.  
 
روانشناسی به نام  دن مک‌آدامز،  اینطور عنوان می‌کند که ما آدما موجوداتی روایت‌گر هستیم و هویتمان با داستانی که درباره خودمان می‌سازیم شکل می‌گیرد. زمانیکه یاد می‌گیریم از درد‌های گذشته به عنوان منبعی برای رشد، شجاعت یا تاب‌آوری استفاده کنیم، در حقیقت داستانی می‌سازیم تا کمکمان کند ارزش‌ها و توانمندی‌هایمان را به کار بگیریم.  
 
بنابراین با چنین دیدگاهی داستان گفتن کمکمان می‌کند تا قهرمان زندگی خودمان باشیم. اما اینکار را  نه با پاک کردن بخش‌های سخت، بلکه با یادگیری از چگونگی حمل کردن افتخار روبرو شدن با سختی‌های زندگی انجام می‌دهیم.
 

چطور داستان‌ها هدف‌هایمان رو مستحکم می‌کنند؟  

 
اما داستان گفتن فقط در معنا متوقف نمی‌شود، بلکه پایه‌ای برای کارهایی می‌شوند که بعداً تصمیم می‌گیریم انجام بدهیم. چیزهایی که برایمان ارزش دارند، چیزهایی که برایمان انرژی بخش هستند و احساس می‌کنیم به نوعی به سمتشان کشیده می‌شویم —همه و همه تحت تأثیر داستان‌هایی قرار دارند که درباره خودمان و تجربه‌هایمان می‌سازیم.  
 
برای داشتن زندگی هدفمند، به لنگر‌هایی نیاز داریم—یعنی چیزهایی که به آنها متعهد هستیم، مثل ارزش‌هایی که در زندگی برای خودمان داریم. بیشتر وقت‌ها، این لنگرها نتیجه همان معناهایی هستند که با داستان گفتن برای خودمان ساخته‌ایم.  
 
اجازه دهید تا این موضوع را با یک داستان شخصی بیشتر مشخص کنم. 
 

داستان یه فقدان و یه زندگی هدفمند 

 
وقتی هفت ساله بودم پدرم به دلیل یک خونریزی مغزی از دنیا رفت. او پزشک بود—متخصص سرطان. در آن زمان، مرگش برایم غیرقابل‌هضم بود. هیچ درکی از آن نداشتم و سال‌ها طول کشید تا بتوانم برایش معنایی پیدا کنم.  
 
بعدها برای خودم داستانی ساختم: مرگش مرا در مسیری قرار داد که راهش رو ادامه بدهم. با دکتر شدن، می‌توانستم بخشی از اشتباهات از دست دادن زودهنگامش رو جبران کنم. این داستان برایم داستان بسیار پر معنایی بود؛ و باعث شد تا غم را به مأموریتی در زندگی‌ام تبدیل کنم. 
 
اما این مطلب برایم به یک لنگر هدفی تبدیل شد. تحصیل پزشکی برایم انرژی‌بخش بود. کاری بود که می‌توانستم با عشق و انگیزه دهم. این داستان نه‌تنها هویتم، بلکه مسیر زندگیم رو شکل داد.  
 
بعدها که مجذوب مراقبت از بیمارانی شدم که لحظات آخر عمرشان را سپری می‌کردند، همان داستان برایم عمیق‌تر شد. در آن زمان متوجه شدم تجربه شخصی‌ام از فقدان، کمکم کرده است تا غم دیگران را بهتر درک کنم. نه‌فقط به عنوان یه پزشک، بلکه با گفتن داستان‌هایم به شکل بهتری می‌توانستم به بیمارها و خانواده‌هایشان کمک کنم. با این کار، نه‌تنها آنها را درمان می‌کردم، بلکه هدف خودم را هم مستحکم‌تر می‌کردم.  
 

سه روشی که داستان گفتن برایمان پل می‌سازد 

 
ولی سئوال اینجاست که چطور داستان گفتن واقعاً معنا و هدف را به هم متصل می‌کند؟ این کار به سه روش انجام می‌شود:  
 
۱. داستان‌گویی معنا را از دل درد‌ها بیرون می‌کشد: داستان گفتن به ما اجازه می‌دهد تا با شفقت و آگاهی گذشته‌مان را مرور کنیم و به جای فرار از درد، آن را به داستانی در مورد زنده ماندن یا تحول تبدیل می‌کنیم.  
 

۲. داستان‌گویی لنگرهایی برای اعمالمان ایجاد می‌کند: وقتی معنای درون داستان‌هایمان را متوجه می‌شویم، می‌توانیم بپرسیم: حالا چه؟ در نتیجه، چیزهایی که برایمان مهم هستند—مثل بهبودی، ارتباط، عدالت یا خلاقیت—می‌توانند راهنمای انتخاب‌هایمان باشند.  

 

۳. داستان‌گویی به برقراری ارتباط کمک می‌کند: وقتی داستان‌هایمان را با دیگران به اشتراک می‌گذاریم، فقط هدف‌هایمان را بیان نمی‌کنیم؛ بلکه آنها رو به مرحله اجرا در می‌آوریم. چه با نوشتن، حرف زدن یا با اصالت زندگی کردن، داستان گفتن باعث می‌شود تا هدفهایمان برای خودمان و دیگران مشخص و واضح شوند. 
 

داستانی که برای خودتان تعریف می‌کنید آینده‌تان را شکل می‌دهد

 
معمولا فکر می‌کنیم داستان گفتن فقط جنبه سرگرمی دارد و مخصوص کتاب‌ها و فیلم‌هاست. اما داستان‌گویی مفهومی خیلی عمیق‌تر از این حرف‌هاست. داستان گفتن چگونگی درکمان از انسان بودن است. راهی است که رنج‌های گذشته رو به امکان‌ها و فرصت‌های آینده متصل می‌کند.  
 
تحقیقات هم چنین موضوعی را ثابت کرده‌اند. مطالعات جیمز پن‌بیکر نشان می‌دهند انسان‌هایی که درباره تجربه‌های احساسی مهم و قابل توجهشان می‌نویسند، سالم‌تر، تاب‌آورتر و آگاه‌تر از دیگران هستند. بر اساس پژوهش‌ها به نظر می‌رسد داستان گفتن خودش نوعی درمان است —نه‌فقط برای التیام گذشته، بلکه برای ساختن آینده‌ای بهتر.  
 

داستان شما چیست؟

 
داستانی که خودتان درباره خودتان تعریف می‌کنید، بسیار مهم و حائد اهمیت است. نه به دلیل اینکه باید داستان بی‌نقصی باشد، بلکه چون عوامل اصلی **معنا** و **هدف** را در درونش دارد—چیزهایی که با هم یه سعادت پایدار را به وجود می‌آورند..  
 
از خودتان بپرسید:  
 
  • چه تجربه‌هایی را پشت سر گذاشته‌ام؟  
  • چه چیزهایی یاد گرفته‌ام؟
  • با آنچه یاد گرفته‌ام چه می‌کنم و از آنها چطور استفاده می‌کنم؟ 
 
سپس، این داستان را برای خودتان به شکلی صادقانه تعریف کنید و اجازه دهید تا به سمت زندگی‌ای که همیشه انتطار داشته‌اید، داشته باشید هدایتتان کند.
 
 
لینک مقاله:
https://www.psychologytoday.com/us/blog/the-regret-free-life/202505/the-story-you-tell-yourself
captcha
نظر شما پس از تایید نمایش داده خواهد شد.
مشاهده نظرات بیشتر...