• پشتیبانی
  • 09194192929
۱۴۰۱ يکشنبه ۲۹ خرداد
تعداد بازدید : 1661

صفحه‌های نمایش، آووکادو و آموختن چگونگی تعامل با درد

فکرها، احساس‌ها، خاطره‌ها و حواس‌تان دقیقا مانند صحنه‌هایی هستند که بر روی صفحه نمایش به تصویر کشیده می‌شوند. برخی از آنها لذت‌بخش هستند و باعث شادی و رضایت می‌شوند. برخی دیگر ترسناک هستند و باعث اضطراب و افسردگی‌تان می‌شوند.
نویسنده: استیون هیز
مترجم: فرهاد معمارصادقی

در دنیای امروز به هر کجا که نگاه می‌کنیم صفحه‌های نمایش هستند. بر روی دیوار آویزانشان می‌کنیم و تلویزیون می‌نامیمشان، در کیفمان حملشان می‌کنیم، و لپ‌تاپ خطابشان می‌کنیم؛ در جیبمان می‌گذاریم و با خود به اینطرف و آنطرف می‌بریم و بهشان گوشی هوشمند می‌گوییم. عملا می‌توانیم بگوییم هر چه که می‌توانیم تصورش را بکنیم، در این صفحه‌های نمایش قرار دارد. فیلم‌های ترسناک، و کارتون‌هایی برای بچه‌های 5 ساله، داستان‌های عاشقانه دردناکی که به خود‌کشی هر دو طرف ختم شده است مانند رومئو و ژولیت و در نهایت با یک اشاره، به تحلیلی تمام عیار از بازار سهام دست پیدا می‌کنیم. ولی با این وجود، فارغ از آنچه در صفحه‌های نمایشی که حمل می‌کنیم، اتفاق می‌افتد، ماشینی که این تصویر‌ها را منتقل می‌کند، سالم و غیر دست خورده باقی می‌ماند. هر فیلم ترسناکی می‌گذرد، هر صحنه بچه‌گانه‌ای تمام می‌شود، هر اتفاق عاشقانه‌ای ختم به خیر می‌شود، و حتی خسته‌کننده‌ترین صحنه‌ها نیز در نهایت به یک نتیجه منتهی می‌شوند. صحنه‌هایی که بر روی صفحه نمایش به تصویر کشیده می‌شود، همیشه در حال تغییر هستند، ولی صفحه نمایش هیچ تغییری نمی‌کند.


فکرها، احساس‌ها، خاطره‌ها و حواس‌تان دقیقا مانند صحنه‌هایی هستند که بر روی صفحه نمایش به تصویر کشیده می‌شوند. برخی از آنها لذت‌بخش هستند و باعث شادی و رضایت می‌شوند. برخی دیگر ترسناک هستند و باعث اضطراب و افسردگی‌تان می‌شوند. ولی با این وجود، دیر یا زود این تصویر‌ها تمام می‌شوند، و دقیقا مانند صفحه نمایش، آگاهی و هوشیاری محض، دست نخورده باقی می‌ماند.


به آسانی می‌توان در هر یک از این صحنه‌ها محو شد. یک فیلم خوب ممکن است باعث شود تا فراموش کنید که ساعت‌ها بی‌حرکت نشسته‌اید و کاری به غیر از اینکه به صفحه نمایش خیره شوید، انجام نداده‌اید. به همین ترتیب، می‌توانید به آسانی در تجربه‌هایتان، بدون اینکه متوجه شوید در حال تجربه کردنشان هستید، گم شوید. اگر در حال تماشای همان فیلم در مکانی امن و راحت باشید، برایتان این تجربه، لذت‌بخش است، ولی در همین حال اگر خودتان را غرق در الگوهای روانی تکراری ببینید، که حضوری همه‌جانبه دارند و تمام جنبه‌های زندگی‌‌تان را اشغال کرده است به نحوی که اساسا فراموش کنید، خود‌آگاهی‌تان را فراموش کنید، آنگاه می‌تواند برایتان شبیه به یک کابوس باشد.


به عبارتی حتی فراموش می‌کنید، وجود دارید و تبدیل به صحنه‌ای بر روی صفحه نمایش می‌شود. در این صورت، زندگی برایتان بر روی پرواز خودکار قرار می‌گیرد و جهت زندگی‌تان بر اساس عادت‌های غیر‌ذهن‌آگاهانه به پیش می‌رود.
تقریبا می‌توان گفت، شکستن این طلسم و برگشتن به قابلیت انتخاب، کار چندان سختی نیست. فقط کافیست به آنچه خودش را نشان می‌دهد، نگاه کنید. سپس بر روی آن با کنجکاوی و نگرشی مثبت، نامی بگذارید. همین و بس
" الان اضطراب وجود دارد" یا " الان دردی در گلوی خودم دارم" یا " وای، میشه به آنجا نگاه کنی؟ آنچه فکری است که می‌گوید من در تنهایی خواهم مرد." هر چیزی نمایش پیدا کرد، توجه و نامگذاری کنید. به فکرها و احساس‌هایتان همانطور که خودشان را نشان می‌دهند، مانند فیلمی بر روی صفحه نمایش نگاه کنید. کاملا غیرمغرضانه و در فضایی آرام و توام با سرمتی، فضایی توام با قدردانی و درک، آن را نگاه کنید.

 

 


دردهایتان را به صورت یک شیء تصور کنید

ریشه لاتین " قدردانی" به معنی قیمتی قرار دادن – تعیین کردن ارزش و قیمتی است. زمانیکه نسبت به چیزی کنجکاو هستید، به آن فرایند توجه می‌‌کنید. نه برای باور کردن و نه برای از شر آنها راحت شدن، تجربه‌هایتان را مشاهده و توصیف نکنید – آرام بگیرید و با آرامش  به آنچه در وجودتان خودش را نشان می‌دهد توجه کنید، تا بخشی از آنچه همین الان در حال وقوع است باشید. شاید در تجربه‌هایتان متوجه چیز جدید و یا مفیدی شوید، شاید هم چنین نشود، ولی نسبت به هر چیزی که ممکن است پیدا کنید گشوده باشید.


معمولا اینکه به فکرها و احساس‌هایتان به صورت یک شیء توجه کنید، کمک‌کننده و مفید است، بنابراین اگر دردتان شکل خاصی داشت، به نظرتان چه شکلی بود؟ چه رنگی داشت؟ آیا تمام سطوحش یکپارچه بود و یا قسمتی از آن برجسته بود؟ چقدر سنگین بود؟ و در چه جایی از بدنتان آن را حس می‌کنید؟ هر چه مشخص‌تر و دقیق‌تر باشید، بهتر است. به عنوان مثال، می‌توانید دردتان را به صورت یک آووکادوی بزرگ تصور کنید.


همانطور که دردتان را مشاهده می‌کنید ( یا در این مثال، آووکادوتان را مشاهده می‌کنید)، به آرامی نفستان را به بیرون بدهید. تا جایی این کار را ادامه دهید تا ریه‌هایتان کاملا خالی شوند، سپس به مدت 3 ثانیه توقف کنید. سپس به آرامی نفس بکشید و تصور کنید نفستان به دور دردتان می‌پیچد و آن را احاطه می‌کند (یا در این مثال، دورِ آووکادو). به همین شیوه نفس بکشید، تا جایی که به اندازه کافی گشوده شوید و فضایی برای آن باز کنید.


همینطور که درون دردتان نفس می‌کشید، به مشاهده کردن آن نیز ادامه دهید. ممکن آووکادویتان بزرگتر شود یا شاید هم کوچکتر شود. ممکن است همینطور باقی بماند، ممکن است از بین برود. چه آن را باور کنید، چه باور نکنید، هر دو خوب است. این کار برای این نیست تا دردتان محو و ناپدید شود، بلکه برای این است تا یاد بگیرید چگونه با دردتان همراه شوید و همراه بمانید بدون اینکه اجازه دهید زندگی‌تان را در دست بگیرد. می‌توانید دست از جنگیدن و تقلا کردن بردارید، و به جای آن مجددا درگیر دنیای اطرافتان شوید و کارهایی که برایتان واقعا مهم هستند را انجام دهید.


پرورش یک روش جدید

دقیقا مانند هر روش دیگری، جا باز کردن و فضا دادن به فکرها و احساس‌های دشوار و ناخوشایند، نیاز به تمرین دارد. ابتدا ممکن است این موضوع عجیب به نظر برسد، ولی به تدریج، هر چه بیشتر آن را انجام دهید، برایتان طبیعی‌تر خواهد شد. هر زمان دردی خودش را نشان داد، به آن توجه کنید، نامگذاری کنید و سپس هر اتفاقی می‌افتد را مشاهده کنید. تمام این کارها را با نگرشی توام با قدردانی و کنجکاوی انجام دهید. به همان دقتی که می‌توانید محل دردتان را مجسم کنید، می‌توانید شکل و رنگ دردتان را نیز تجسم کنید. به محض اینکه به آن تصویر مشخص و قابل درکی دادید، به درونش نفس بکشید، گشوده باشید و فضایی برای حضورش قرار دهید.

 


لینک مقاله:
https://www.psychologytoday.com/us/blog/get-out-your-mind/202205/screens-avocados-and-learning-deal-pain

 

captcha
نظر شما پس از تایید نمایش داده خواهد شد.
مشاهده نظرات بیشتر...